احمد بیرشک (زاده ۴ اسفند ۱۲۸۵ در باجگیران، مرگ ۱۴ فروردین ۱۳۸۱ در تهران، ریاضیدان و پژوهشگر تاریخ علم ایرانی است.
وی در دوران کودکی به دلیل شغل پدرش در باجگیران پرورش یافت و نزد پدر خود آموزشهای پایه و همچنین زبان فرانسوی را فراگرفت. پس از آن به همراه پدر به مشهد رفتند و در مدرسه احمدیه مشهد پس از آزمونی که مدیر مدرسه از وی به عمل آورد وارد کلاس چهارم شد ولی پس از سه ماه به تشخیص معلم به کلاس پنجم انتقال یافت. پس از مدتی تحصیلات خود را در مدرسه آلیانس فرانسوی (یکی از سه مدرسه فرانسوی زبان تهران) با حضور در کلاس هفتم ادامه داد.
پس از پایان دوره دبیرستان در مهرماه ۱۳۰۸ به دارالمعلمین عالی در رشته ریاضیات وارد شد و پس از آن به خدمت وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در آمد. پس از آن نیز مدتی در ساری به تدریس ریاضی، فیزیک، علوم طبیعی و زبان از کلاس اول تا ششم متوسطه، مشغول بود.
وی مدتی رئیس ادارهٔ استخدام شهرستانها در کارگزینی وزارت فرهنگ و مدتی رئیس کارگزینی دانشگاه تهران بود.
در سال ۱۳۲۱ پس از آنکه دانشگاه تهران از وزارت معارف جدا شد وی بهعنوان رئیس دانشگاه تهران برگزیده شد. در سال ۱۳۲۲ مقاله معروف «نقد قانون دانشگاه» را به نگارش درآورد.
پس از آنکه در سال ۱۳۲۴ دانشگاه تهران دوباره به وزارت معارف بازگردانده شد منوچهر اقبال ریاست دانشگاه را برعهده گرفت و استاد بیرشک از شغل اداری دانشگاه تهران کناره گیری کرد و به تدریس در پلی تکنیک و دانشسرای عالی مشغول شد. در این دو دانشگاه وی به مدت ۱۸ سال درس مناظر و مرایا (پرسپکتیو) را تدریس کرد. وی در دانشسرای عالی با استادانی چون غلامحسین رهنما، بدیعالزمان فروزانفر، شفق، دکتر لوئی لونگ، گابریل یاریئر، آشنا شد و از محضر آنها استفاده کرد.
وی همچنین چندین بار برای مطالعه در مورد سیستم آموزشی به فرانسه، انگلستان و آمریکا اعزام شد.
در سال ۱۳۴۱ در زمان وزارت دکتر پرویز ناتل خانلری به معاونت وزارت فرهنگ رسید. وی همچنین با دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر سابق) در ویرایش متون ریاضی و فیزیک همکاری داشت.
یکی از بزرگترین خدمات احمد بیرشک به جامعه فرهنگی ایران بنیان گذاری مدارس هدف بود. احمد بیرشک و تنی چند از یارانش (احمد دیانی – احمد رضاقلی زاده – سید محمد قاضی نوری – علی متمدن – دکتر تقی هورفر – احمد انواری) در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۲۷ (برابر با ۲۳ ماه مه ۱۹۴۸ میلادی)با سرمایهای اندک (۳۵۰۰۰ تومان) اولین مدرسه هدف (مخفف هنر، دانش و فرهنگ) را بنیان نهادند. گروه فرهنگی هدف، متشکل از چهار دبستان دخترانه و پسرانه و چهار دبیرستان تا سال انحلال یعنی ۱۳۵۸ بیش از شانزده هزار دانش آموز دیپلمه تربیت کردند.
وی در سال ۱۳۷۰ بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی را بنانگذارد و تا سال ۱۳۷۷ ریاست آن را برعهده داشت. در این سال وی با دریافت لوح تقدیر ریاست جمهوری به عنوان استاد نمونه شناخته شد واز دانشگاه شهید بهشتی دکتری افتخاری ریاضیات دریافت کرد.
وی علاوه بر دانشنامه بزرگ فارسی، در تالیف دانشنامه ایرانیکا، فرهنگ کامل انگلیسی - فارسی تألیف عباس آریان پور و منوچهر آریان پور، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و دانشنامه ایران و اسلام، همکاری داشتهاست.
تقویم دکتر بیرشک، برخلاف تقویمهای پیشین از دورههای ۳۳ ساله (هفت دورهٔ ۴ ساله و یک دورهٔ ۵ ساله) تشکیل نشده، بلکه از دورههای ۲۸۲۰ ساله تشکیل شدهاست. هر دوره به زیردورههای ۱۲۸ یا ۱۳۲ ساله تقسیم میشود، که هرکدام از آنها نیز به زیرزیردورههای ۲۹، ۳۳، یا ۳۷ ساله تقسیم میشوند که در هرکدام سالهای مضرب ۴ غیر از آخرینشان کبیسه میباشد. هر سال ۱۲ ماه دارد که ششتای اول ۳۱، پنجتای بعد ۳۰، و ماه آخر بر حسب کبیسه بودن یا نبودن ۲۹ یا ۳۰ روز دارد.
سرانجام در عصر روز چهارشنبه ۱۴ فروردین سال ۱۳۸۱ احمد بیرشک در سن ۹۵ سالگی چشم از جهان فروبست. وی در فروردین ۱۳۸۱ نشان دولتی درجه یک دانش را از دفتر ریاست جمهوری دریافت نمود.
تالیفات او
؛برگرفته از ویکیپدیا
پرویز شهریاری (زادهٔ ۲ آذر ۱۳۰۵، کرمان) ریاضیدان، مترجم، روزنامهنگار، فعال سیاسی ایرانی از چهرههای ماندگار [۲] در عرصه علم و آموزش ایران است.
پدرش دهقانزادهای بود که روی زمینهای اربابی کارگری میکرد. بعد از مرگ پدر، مسئولیت خانواده به عهدهٔ مادر او (گلستان شهریاری) بود. این خانواده از لایههای درآمدی پایین جامعه بودند و دوران کودکی شهریاری دوران سختی از نظر معیشتی بود.
او تا سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر در شهر کرمان گذراند و وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد. در خرداد ۱۳۲۳ فارغالتحصیل شد و برای ادامه تحصیل به تهران آمد.
در تهران در سال ۱۳۳۲ در رشتهٔ ریاضی در دانشکدهٔ علوم دانشگاه تهران و دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم تهران کنونی) فارغالتحصیل شد[۳]. یک سال در شیراز معلم بود. در ۱۳۳۳ بعد به تهران آمد. آن روزها در دبیرستان اندیشه و دبیرستانهای مربوط به گروه فرهنگی خوارزمی درس میداد. در دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران، در کلاسهای روزانه و شبانهٔ دانشگاه تربیت معلم و در اراک در مدرسهٔ عالی علوم اراک هم مشغول بود[۴].
شهریاری در دوران پرالتهاب سیاسی دههٔ ۲۰ به مبارزهٔ سیاسی روی آورد و در جریان چپ و مارکسیستی به فعالیت میپرداخت. در ۱۳۲۴ در نوزدهسالگی به عضویت حزب توده ایران پذیرفته شد.[۵] پس از ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و سوءقصد به جان محمدرضا پهلوی موجی از دستگیری آغاز شد و در فروردین ۱۳۲۸ شهریاری که عضو حوزهیی به مسئولیت احسان طبری بود برای اولین بار بازداشت شد و به زندان افتاد و پس از آن بارها در دوران محمدرضا پهلوی و جمهوری اسلامی به زندان افتاد. زبان روسی را در زندان فرا گرفت و دست به تألیف و ترجمه زد. تاریخ حساب تانون را در زندان ترجمه کرد.
با انتشار نشریاتی چون اندیشه ما، وهومن و چیستا با توده مردم ارتباط مستقیم بر قرار نمود.
با تأسیس دبیرستانهای «خوارزمی (۱۳۳۹)»، «مرجان (۱۳۴۰)» و «مدرسه عالی اراک (۱۳۳۵)» سعی کرد محیطی مناسب برای رشد جوانان مملکت ایجاد کند.
با تالیف کتابهای ریاضی در فاصله ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۲ و همزمان با آن تالیف و ترجمه صدها کتاب، در تاریخ و آموزش ریاضیات توانست نقش مهمی در پرورش فکری دانش آموزان و دانشجویان ایفا کند.
نشریهٔ «سخن علمی» از سال ۱۳۴۱ منتشر شد و پرویز شهریاری سردبیر این نشریه بود. دربارهٔ این نشریه و سرنوشت آن استاد پرویز شهریاری مینویسد:
«این نشریه هشت سال پیاپی منتشر شد: در سال اول ۶ شماره و در ۷سال بعد، هر سال ۱۲ شماره. روی هم ۹۰ شماره. در بهمن ۱۳۴۸ بلایی نازل شد. در یکی از شعبههای سازمان امنیت مرا خواستند. برایم چای آوردند و بسیار با محبت صحبت میکردند و در خواست کوچکی داشتند. مجلهٔ سخن علمی را به ما (یعنی سازمان امنیت) واگذار کنید. ما همچنان خانلری و تو را به عنوان صاحب امتیاز و سردبیر در مجله اعلام میکنیم، ولی شما هیچ دخالتی در آن نخواهید داشت. به هر کدام از شماها (دکتر خانلری و من)، ماهیانه پنج هزار تومان میدهیم؛ این قرار هم باید همین جا دفن شود. من به ظاهر مخالفتی نکردم، ولی گفتم، اجازه بدهید سال هشتم را تمام کنیم، آن وقت خدمت میرسم و مجله را تحویل میدهم. شمارهٔ ۱۲ نشریه تا فروردین ۱۳۴۹ طول کشید و در آن یادداشتی به صورت یک برگ رنگی گذاشتم که این، آخرین شمارهاست. به ظاهر سازمان امنیت چند مجله را به همین صورت در دست گرفته بود. بعد از پخش مجله، آقای دکنر خانلری مرا خواست و جریان را جویا شد. به او گفتم، چه پیش آمدهاست ... ولی اکنون با کاغذی که لای مجله گذاشته و پخش کردهام، گمان میکنم مسأله منتفی شده باشد و در واقع هم بعد از آن خبری نشد. برای اینکه ارزش پنج هزار تومان را در آن زمان بفهمید، باید یادآوری کنم که من از همهٔ کارهایی که میکردم، روی هم ماهیانه، کمتر از آن درآمدداشتم، مجلهٔ سخن علمی هم اشتراکی برابر ۲۵۰ ریال برای ۱۲ شماره داشت.[۶]»
وی اکنون سردبیر نشریهٔ دانش و مردم و نشریهٔ چیستا است [۷] .
بنیاد فرهنگی پرویز شهریاری در مرداد ۱۳۸۴ به شمارهٔ ۱۸۵۳۲ در ادارهٔ ثبت شرکتها و مؤسسات غیر تجاری تهران به ثبت رسید.
برگرفته از ویکیپدیا
۱-پروفسور امیدعلی شهنی کرمزاده
مصاحبه با استاد امید علی شهنی کرم زاده
از ابتدا دوست داشتم معلم شوم
پروفسور «امید علی شهنی کرم زاده » در جهان علم نیاز به معرفی ندارد. او یکی از ریاضی دانان برجسته و نام آور جامعه ریاضی ایران و جهان است . در 27 سالگی مفتخر به اخذ دکترای ریاضی از کشور انگلستان شد و تاکنون مقالات بسیاری حاوی ریاضی اصیل در مجلات خارجی به چاپ رسانده است . استاد دانشگاه شهید چمران اهواز علاوه بر شرکت در کنفرانس های ریاضی خارج از کشور و ایرادسخنرانی در چندین المپیاد جهانی ریاضی نیز به عنوان سرپرست تیم اعزامی جمهوری اسلامی ایران حضور داشته است .
پروفسور شهنی کرم زاده متولد شهرستان مسجدسلیمان است و صادقانه و صمیمانه به شهر، استان وبه ملت ایران عشق می ورزد. او اخیرا به خاطرتلاش برای عمومی کردن علم ریاضی ، موفق به کسب جایزه ترویج علم ایران و لوح تقدیر ویژه شد.
برگزاری کنفرانس ریاضی کشور دراهواز، بهانه ای شد تا با این بزرگ مرد ریاضی ایران ، که هم اینک شصتمین سال زندگی خود را می گذراند و این کنفرانس نیز به مناسبت بزرگداشت شصتمین سالروز تولد او برگزار شد، گفت و گویی داشته باشیم .
شهنی کرم زاده ، مهربان ، ساده ، بذله گو و دوست داشتنی است . تا آنجا که در حین پاسخ به یکی ازپرسش های خبرنگار " اشک از دایره چشمانش جاری شد و برگونه هایش لغزید؛ درحالی که از آن موضوع مورد بحث 40 سال گذشته بود. با هم این گفت و گو را می خوانیم :
سوال : امید علی شهنی کرم زاده کیست ؟
کرم زاده : یک انسان معمولی که متولد شهرستان مسجدسلیمان است و 60 سال دارد.
سوال : از دوران تحصیل خود بگویید؟
کرم زاده : تحصیلات ابتدایی و متوسطه را درمسجدسلیمان گذراندم . در سال 48، لیسانس ریاضی را از دانشگاه تهران گرفتم و با بورسیه دولت به انگلستان رفتم و از دانشگاه «اکستر» به ترتیب در سال های 50 و 53 فوق لیسانس ودکترا گرفتم .
سوال : چقدر احساس مسوولیت می کنید؟
کرم زاده : تا آنجا که توان داشته باشم . ابتدا نسبت به مملکتم و مردم احساس مسوولیت می کنم ، بعدبه استان ، شهر، خانواده و خودم .
سوال : شما در استان معروف تر هستید یافلان بازاری ؟
کرم زاده : نمی دانم ولی به لحاظ اینکه روابطعمومی ام با مردم بد نیست و درباره مشکلات شان با من در تماس اند، حتی مشکلاتی که مستقیم به من ارتباط ندارد نیز هر کمکی که از دستم برآید،دریغ نمی کنم ; لذا کم و بیش شهرت دارم .
سوال : چه بیت شعری ، هم اینک به ذهن تان می رسد؟
کرم زاده : با توجه به اینکه درحال برگزاری کنفرانس ریاضی هستیم و دلهره داریم و برای برگزاری هر چه باشکوه تر آن آماده ایم ، شعر «درنا امیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپیداست » را در خاطره دارم .
سوال : به جز ریاضی به چه چیزهایی فکرمی کنید؟
کرم زاده : به مردم . اگر چه ریاضی تمام زندگی و علاقه من بوده و هنوز هم تا پاسی از شب بیدارم ولی هر از چند گاهی فکر می کنم ،نکند برای خدمت به مردم ، حرفه خوبی انتخاب نکرده ام . البته به عنوان یک معلم احساس رضایت می کنم ، اما اگر می توانستم به مردم عادی که نمی خواهند ریاضی بخوانند، خدمت بکنم ،راضی تر بودم .
سوال : چه قدر برای کارتان وقت می گذارید؟
کرم زاده : خیلی . تمام کار و زندگی ام شده ریاضی تازه بیشتر کار من در ریاضی ، از شب شروع می شود.
سوال : اخیرا چه جایزه ای گرفته اید؟
کرم زاده : جایزه ویژه ترویج علم ایران که ازطرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور توسط داوران خارجی به بنده اهدا شد. آن گونه که اعلام کردند، از بین 120 کاندیدا بنده انتخاب شدم .
سوال : این جایزه ارزش ریالی هم دارد؟
کرم زاده : ارزش ریالی ندارد و از این موضوع خوشحالم .
سوال : کار خانه هم انجام می دهید؟
کرم زاده : بعضی وقت ها. هر وقت از کار ریاضی خسته می شوم ، ظرف می شویم ، در پختن غذا به همسرم کمک می کنم ، گوشت خرد می کنم . ماهی تمییز می کنم ، سبزی را حتما خودم می شویم اماجارو کردن را دوست ندارم
سوال : اگر ریاضی دان نمی شدید، چه شغلی انتخاب می کردید؟
کرم زاده : از ابتدا دوست داشتم معلم شوم .
سوال : چرا؟
کرم زاده : چون از کلاس پنجم دبستان علاوه برخواندن درس ، تدریس هم می کردم و شوق وذوق معلمی در من شکل گرفت . هر چند که با پول تدریس می رفتیم سینما، اما تدریس بچه ها باعث شد که درس ها را جدی تر بخوانم .
سوال : آیا ریاضی سخت است ؟
کرم زاده : ریاضی اصلا سخت نیست . قشنگی ومسایل آن در این است که با کمی تلاش انجام می شود. تازه هر کاری که راحت انجام شود که کار نیست . در ثانی ریاضی را یک مقدار ما معلم هاسختش کرده ایم آنچه باید از ریاضی درکلاس درس تدریس شود، سخت نیست ولی چون علم خیلی گسترده است و یک نفر فکر می کند باید همه آن را یاد بگیرند، برایش سخت است .
سوال : درباره زندگی چه نظری دارید؟
کرم زاده : زندگی یک پروسه موقتی است . در این پروسه ، مهم نیست که هر کسی چقدر پول دارد.هر چند که خیلی ها تصورشان از زندگی ، داشتن وضعیت مالی است ، اما این گونه نیست . بایداندازه زندگی را تشخیص دهیم و زیاده خواهی نکنیم . هر انسانی اگر همان طور که خود را محق می داند، حق دیگران را هم در نظر بگیرد و برای
پول جایگاهی بیشتر از تهیه لوازم و مایحتاج زندگی در نظر نگیرد، مشکلی نخواهد داشت .انسان اگر برای خواسته های مالی اش حدی قایل شود و تمام عمر را برای به دست آوردن ونگهداری پول صرف نکند، می تواند از مفهوم زندگی لذت ببرد.
ما باید از زندگی دیگران تجربه بگیریم . کمتردیده ام که از آنانی که رفتند و میلیون ها تومان ازخود به یادگار گذاشتند به خوبی یاد شود. حتی خانواده های این افراد از آنان به خوبی یادنمی کنند; چرا که بچه های آنان در زمان جوانی نیاز به پول داشتند اما در سنین پیری پول به دست شان رسید که تاثیری در زندگی آنهانگذاشت .
انسان تا زمانی که زنده است ، باید به فرزندانش کمک کند; تا وقتی که از دار دنیا رفت ، نیاز نداشته باشد به کسی کمک کند. یعنی هر چه قرار بودبدهد، در زمان حیاتش بدهد.
سوال : زندگی سخت تر است یا ریاضی ؟
کرم زاده : زندگی سخت تر است .
سوال : قبول دارید «تا شقایق هست ،زندگی باید کرد»؟
کرم زاده : بله .
سوال : چرا؟
کرم زاده : چون زندگی نعمتی است که به انسان هاداده شده است . زنده بودن ، وجود داشتن ودرک وجود یکی از بی نظیرترین مفاهیم در دنیااست . باید قدر آن را دانست و زندگی کرد.
سوال : چرا به تهران یا خارج از کشورنرفتید؟
کرم زاده : اگر مسجدسلیمان از همان اول دانشگاه داشت ، آنجا می رفتم . انتخاب اهواز به خاطرنزدیکی به مسجدسلیمان است . من خودم رامدیون مردم و فرهنگ سالم ، ساده ، پاک و انسانی مسجد سلیمان می دانم ; چرا که در این شهرستان درس خواندم و زندگی کردم و ساخته شدم .
مسجد سلیمان اگر چه شهر بود، اما برای نسل مامثل خانه ما بود. توی خیابان تمام مردم رامی شناختیم . تمام پدران و مادران را پدر و مادرخود می دانستیم و آنها ما را بچه های خود به حساب می آوردند و هیچ گونه خطایی نمی کردند. واقعا فکر می کنم که آن زمان ،استثنایی بود.
حیف که نویسنده نیستم ، تا احساساتم را بیان کنم .به انسان های آن زمان و آن نسل می شد صد درصد اطمینان کرد.
سوال : کار سیاسی هم می کنید؟
کرم زاده : نه . ولی از تمام جریانات سیاسی بااطلاع هستم و خوب می فهمم ، مثل مسایل ریاضی . اما فعلا کار سیاسی نمی کنم و علاقه ای ندارم .
سوال : بزرگ ترین مشکل استان خوزستان به نظر شما چیست ؟
کرم زاده : هم اکنون که درحال برگزاری کنفرانس ریاضی هستم ، نبود هتل بزرگ به خوبی احساس می شود. اهواز به دو سه هتل خیلی بزرگ نیازدارد; هتل هایی که دو سه هزار نفر را در خودجای دهد، با امکانات مدرن و محل های تفریحی .
باید در کنار کارون ، محل های تفریحی ساخته شود و کار فرهنگی صورت گیرد. اقوام باید به هم نزدیک شوند و همه فکر کنند که نخست ایرانی هستند، بعد خوزستانی و هیچ کس فکر نکند که کجایی است و نداشتن یک طرز فکر مشترک یکی از ضعف هاست .
سوال : اگر استاندار بودی ، چه می کردی ؟
کرم زاده : نمی توانم به این مسایل فکر کنم . چون دوست ندارم استاندار شوم .
سوال : دوست داری جای کسی بودی ؟
کرم زاده :نه . همین کاری که الان دارم ایده آل است .
سوال : از دوران کودکی چیزی به یاد دارید ؟
کرم زاده : همش یادم است . از 5 سالگی به یاددارم که در ریل ویل مسجد سلیمان بودیم .
سوال : از خاطرات دوران دبستان بگویید.
کرم زاده : اول دبستان من و پسر خاله ام (علی ضامن ) همکلاس بودیم . منزل آنها جنب مدرسه بود اما من از راه دور می آمدم . او از خانه نان وپیاز بر می داشت و ما می رفتیم پشت مدرسه و نان و پیاز می خوردیم و مدرسه هم نمی رفتیم و بازی می کردیم . دو ماهی مدرسه نرفتیم . با این که برادربزرگم (رستم )این موضوع را فهمید و دوباره به مدرسه رفتیم . اصلا نمی دانستم مدرسه چیه یادم می آید معلم باسواد و جالبی داشتیم به نام «محیط»که گیوه به پا داشت .
علی ضامن جلوی من می نشست و خیلی هم فضول بود. او کاری کرد که معلم عصبانی شد وگیوه اش را از پا درآورد و پرت کرد به طرفش . امااین پسرخاله ما سرش را دزدید و گیوه به صورت من خورد من هم که حسابی ضربه دیده بودم بانوک تیز مداد کوبیدم بر سر علی ضامن به گونه ای که سرش خون آمد
این را هم اضافه کنم که کلاس اول دبستان مردودشدم ، اما علی پسرخاله ام قبول شد ولی از کلاس سوم دبستان تا وقتی که دیپلم گرفتم هر سال شاگرد اول می شدم . همچنین شاگرد اول خوزستان و شاگرد اول دانشگاه تهران و نیز فارغ التحصیل ممتاز کشور در رشته ریاضی شناخته شدم . البته شاگرد اول چیز خوبی نیست و انتخاب شاگردان اول عادلانه نیست . این روش باید عوض شود. باید دسته های اول ، دوم ، خوب و متوسط وضعیف درست شود; چرا که بین شاگرد اول و دوم اختلاف ها معمولا جزیی است و این عادلانه نیست . اگر یک دسته شاگرد اول باشند، خطاها راکمتر می کند.
خانواده سبز : از دوران دبیرستان چه خاطره ای دارید؟
کرم زاده : معلم هایی داشتیم که ورقه های تاریخ وجغرافیا و علوم اجتماعی را به ما می دادند که تصحیح کنیم . به همین خاطر حسابی درس می خواندیم . البته ما چند نفر بودیم که ورقه های بچه ها را تصحیح می کردیم . ورقه های خودمان رابه همدیگر می دادیم و بدون کوچک ترین ارفاقی نمره می دادیم ; با این حال همیشه 20 می گرفتیم .این احساس مسوولیت برای ما جالب بود. البته هیچ کدام از بچه های کلاس نمی دانستند که ماورقه های آن ها را تصحیح می کنیم . از همین زمان بود که یاد گرفتیم باید تعهد داشته باشیم . دومعلم ریاضی روی من تاثیر گذاشتند. مرحوم «اسحاق با ورصاد» و «سعادتی » که خیلی خوب درس می دادند. تکیه کلامش این بود: «تا چشم به هم بزنی ، 50 سال گذشته »، اما برای ما از شنبه تاجمعه یک عمر می گذشت به این خاطر در دل می خندیدیم اما الان احساس می کنم که بایدمی گفت : «تا می خواهی چشم به هم بزنی 50سال گذشته است »
در راهنمایی هم دو معلم ریاضی (گیتی زاده ووکیلی ) خیلی روی من اثر گذاشتند. کارشان عالی بود. به این کنفرانس دعوت شده اند. اگر چه این کنفرانس به خاطر شصتمین سال تولد من برگزارمی شود، اما سن من یک سال کمتر از شناسنامه است . این را خدا بیامرز مادرم همیشه تاکیدمی کرد.
سوال : چه چیزی شما را خیلی اندوهگین کرده است ؟
کرم زاده : زیاد اتفاق افتاده است وقتی که یک انسان از دست می رود، به خصوص اگر جوان باشد. هر چند که از اقوام و فامیل نباشد اما اگربشناسمش خیلی اندوهگین می شوم . همچنین وقتی صدمات کلی به انسان ها وارد می شود; مثل زلزله در بم و سیل در سونامی . انسان و قتی که بچه هایی را به یاد می آورد که پدر ومادرهای شان را از دست داده اند و آنها را مثل بچه های خود بداند، اندوهگین می شود. به طورکلی رنج و عذاب انسان ها و حتی حیواناتی که درهمین کوی استادان دنبال جان پناه برای رهایی از سرما و باران هستند، مرا عذاب می دهد.
سوال : چه چیزی شما را خوشحال می کند؟کرم زاده :خوشحالی انسان ها. اگر همه انسان هاخوشبخت تر از من باشند، آن وقت احساس خوشبختی می کنم . اگر دریابم که هیچ انسانی به من نیاز ندارد، حتی از مرگ هم هراسی ندارم
سوال : از خداوند چه آرزویی دارید؟
کرم زاده :برای خودم آرزویی ندارم . ولی برای انسان ها حتی آنهایی که از نظر تفکر مشکل دارند ودر خط منطقی و صحیح نیستند، آرزو دارم که خداوند آنها را به راه راست هدایت کند وقسمت های واقعی زندگی و درست زندگی کردن را به آنها نشان دهد. انسان باید بالفطره و طبیعی درست فکر کند و مادی گرا نباشد.
سوال : تا حال چند شاگرد داشته اید؟
کرم زاده :در طول 30 سال که تدریس می کنم ،بیش از 9 هزار نفر دانشجوی لیسانس داشتم .100نفر دانشجوی فوق لیسانس و 18دانشجوی دکتری که 12 نفر آنها فارغ التحصیل شده و 6 نفردیگر در حال فارغ التحصیل شدن هستند. 15سال در جریان کارهای المپیاد ریاضی بودم .آموزش دانش آموزان المپیادی بر عهده من بود.در دانشگاه های شهید شیرودی و شریف ، آموزش می دادم و چندین بار به عنوان سرپرست تیم اعزامی به خارج از کشور رفتیم . در کشورآرژانتین ، بین بیش از 80 کشور، مقام اول راکسب کردیم . سخت است که این مقام اولی رادوباره تکرار کنیم .
سوال : تا به حال دانش آموز یا دانشجویی را تنبیه کرده اید؟
کرم زاده :وقتی که دانش آموز دبیرستان بودم ،تدریس خصوصی هم می کردم . یک بار یکی ازدانش آموزان که مسن تر از من بود و گویا دندانش درد می کرد، بدجوری اعتراض کرد و من نمی دانم چطور شد که عصبانی شدم و حرکتی ازمن سر زد که همان روز خیلی ناراحت شدم و شب رفتم از او عذرخواهی و دلجویی کردم .
پروفسور شهنی کرم زاده این جا که رسید، سکوت کرد. نگاهش کردم . دیدم اشک بر گونه هایش جاری شده است عینکش را برداشت واشک هایش را پاک کرد و با صدای بغض آلودی گفت : خیلی علاقه مند به ریاضی بود. با خودم قرارگذاشتم که بیشتر وقتم را برای یادگیری او صرف کنم . هر چه فکر می کنم ، یادم نمی آید که این برخورد چگونه شکل گرفت
سوال : دوست داشتید خبرنگار باشید؟
کرم زاده : نه ، چون لذتش را نمی توانم بفهمم
سوال : راز موفقیت خود را در چه می دانید؟
کرم زاده : از پنجم دبستان که تدریس خصوصی داشتم ، مطالب زیادی می خواندم . کتاب های زیادی گیر می آوردم و تابستان های هر سال مطالعه می کردم . چون درس می دادم ، تمام کتاب ها را دوباره مرور می کردم و یاد می گرفتم .این چیزها خیلی به من کمک کرد. در تمام مدت ،در حال یادگیری بودم . البته کارهای بچگی وبازی هم می کردیم .
محیط صادقانه مسجد سلیمان زیر بنای فکری وتحصیلی من را در دوران تحصیلی فراهم کرد.هنگام فارغ التحصیل شدن از دبیرستان ، هیچ منبع ریاضی نبود که من قبلا آن را مطالعه و مساله ای ازآن را حل نکرده باشم . وقتی که لیسانس گرفتم متوجه شدم که اگر با مدرک دیپلم هم به انگلستان می رفتم ، می توانستم مدرک فوق لیسانس ودکتری بگیرم ; چرا که معلومات بسیاری در ریاضی کسب کرده بودم .
سوال : چرا می گویند: دو دو تا می شه ، چهارتا؟
کرم زاده :در پایه سه ریاضی ، دو دو تا می شود 11 تا، همیشه 4 تا نمی شود.