تصویری از آخرین لحظات حیات پرفسور حسابی
پزشکان به این نتیجه رسیدند که معالجه روی قلب استاد دیگر اثری ندارد
حتی ماسک تامین اکسیژن را برداشته اند تنها سنسورهای تپش قلب روشن است
شگفت اینکه در چنین حالتی در کمال حیرت پزشکان بیمارستان کانتونال دانشگاه ژنو،روحشون شاد
پدر منجمه، کمالالدین سمنانی، رئیس شافعیان نیشابور بود. مادرش -نوادهٔ محمد بن یحیی، فقیه معروف خراسان بود. تاریخ نگاران بر این باورند که وی از ابتدای جوانی بر احکام نجوم تسلط داشتهاست. او بر دانش نجوم تخصص داشت ازین روی جلال الدین خوارزمشاه او را به دربارش فراخواند. منجمه پس از مدتی ستاره شناس مورد اعتماد جلال الدین خوارزمشاه شد. دیگر منجمه و مجدالدین محمد -شوهرش-، منشی دربار خوارزمشاهی- جزء درباریان جلال الدین خوارزمشاه به شمار میآمدند. به سبب اهمیتی که خوارزمشاهیان برای احکام نجومی قائل بودند در بیشتر مشورتها درباره موضوعاتی که در آن روزگار به علم نجوم مربوط میدانستهاند، منجمه نیشابوری، جلالالدین را راهنمایی میکرد.
پس از ناکامیهای پی در پی جلالالدین و پایان گرفتن کار او، بیبی و خانوادهاش به دمشق رفتند و به دربار سلطان ایوبی راه یافتند. سلطان ایوبی، آنها را به گرمی پذیرا شد و احترام بسیار کرد. چون علاءالدین از حضور بیبی منجمه در دربار الملک الاشرف، اطلاع یافت قاصدی فرستاد و از سلطان ایوبی درخواست کرد تا رخصت دهد که بیبی و خانوادهاش به قونیه بروند. هنگامی که بیبی در جنگ میان علاءالدین و الملک الاشرف به درستی پیش بینی کرد که در روز و ساعتی خاص سپاهیان سلجوقی بر دشمن پیروز خواهند شد اعتقاد و ارادت سلطان به بیبی بیشتر شد و در جهت برآورده ساختن آرزوی وی بالاترین منصب دیوانی یعنی ریاست دارالانشای دربار را به همسرش سپرد و او را لقب امیری بخشید. از آن پس مجدالدین از مقربان خاص دربار شد و پیوسته در سفر و حضر همراه سلطان بود. بی بی در سال ۶۷۹ درگذشت.
برگرفته از ویکیپدیا
سید محمد تقی فاطمی، ریاضیدان ایرانی، در سال ۱۲۸۳ ه.ش در اصفهان متولد شد و در سال ۱۳۷۴ در مشهد درگذشت.
پروفسور حاج سید محمد تقی خان فاطمی در سال هزار و دویست و هشتاد و سه در اصفهان متولد شد و در آذر ماه سال 1374 شمسی در مشهد مقدس در گذشت. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه عازم فرانسه شد و پس از نگارش رسالهٔ تخصصی " استعمال گروهها در هندسه " و کسب درجهء دکتری ریاضیات از دانشسرای عالی پاریس به میهن بازگشت. در ایران ایشان را پدر علوم ریاضی نوین میدانند. پروفسور حاج سید محمد تقی خان طباطبائی فاطمی نائینی از دو سو از سادات طباطبائی و از خوانین نائین و إصفهان بود. ایشان از أستادان دارای درجهء پروفسور آگرژه در رشتهء مکانیک از دانشگاه پاریس بود. بیش از چهل و پنج سال سابقهء تدریس در سطوح عالیه دانشگاهی در تهران و مشهد داشت و بسیاری از ریاضیدانان بزرگ ایرانی خود را از شاگردان ایشان میدانند. پروفسور فاطمی مسلمان شیعی از طایفهء شیخیهء باقریه بود و بعضی از کتب دینی شیخیه از جمله کتب طریق النجاة را تدریس میکرد. مسلط بزبانهای عربی و فرانسه بود. آن مرحوم از خدام افتخاری آستان قدس رضوی بود و مدفن او نیز در حرم مطهر حضرت إمام هشتم علیه السلام در صحن نو میباشد. از آن مرحوم شش فرزند باقی مانده است سه پسر و دو دختر. پسر بزرگ ایشان پروفسور سید محمد خان فاطمی از دانشمندان أختر فیزیک و ساکن آمریکا است که در سازمان فضائی ناسا خدمت میکند. دو فرزند ذکور دیگر استاد، دکتر سید محمود فاطمی داروساز و مهندس سید سعید فاطمی در ایران زندگی میکنند. دختران مرحوم استاد در امریکا هستند. کتاب مکانیک استدلالی از آثار ایشان است. مرحوم دکتر أحمد بیرشک از استادانی بود که با مرحوم فاطمی در گروه خرد در تألیف کتابهای ریاضی دبیرستانی همکاری داشت.
ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (زادهٔ ۵۸۰ خورشیدی در توس - درگذشتهٔ ۱۱ تیر ۶۵۳ خورشیدی در کاظمین؛ ۵۹۸ - ۱۸ ذیالحجه ۶۷۲ قمری) ملقب به خواجه نصیر طوسی یا خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و سیاستمدار ایرانی[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷] شیعه سده هفتم است. کنیهاش «ابوجعفر» و به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد.[۸]
وی یکی از سرشناسترین و متنفدترین شخصیتهای تاریخ جریانهای فکری اسلامیست.علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد داییاش آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رساند و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت.
وی در زمان حمله مغول به ایران در پیش ناصرالدین، محتشم قهستان، به کارهای علمی خویش مشغول شد. در همین زمان اخلاق ناصری را نوشت. پس از مدتی به نزد اسماعیلیان در دژ الموت نقل مکان کرد، اما پس از حمله هلاکوی مغول و پایان یافتن فرمانروایی اسماعیلیان(۶۳۵ ه.خ) هلاکو نصیرالدین را مشاور و وزیر خود ساخت، تا جایی که هلاکو را به تازش به بغداد و سرنگونی عباسیان یاری نمود.[۹]
خواجه نصیر الدین طوسی در ۱۸ ذی الحجه ۶۷۲ (قمری) هجری قمری وفات یافت، و در کاظمین دفن گردید.[۱۰]
وی سنت فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد. وی مجموعه آرا و دیدگاههای کلامی شیعه را در کتاب تجرید الاعتقاد گرد آورد.
او در مراغه رصدخانهای ساخت و کتابخانهای بوجود آورد که حدود چهل هزار جلد کتاب در آن بودهاست.[۱۱] او با پرورش شاگردانی (همچون قطب الدین شیرازی) و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانشهای ایران پیش از مغول به آیندگان شد.[۱۲]
وی یکی از توسعه دهندگان علم مثلثات است[۱۳] که در قرن ۱۶ میلادی کتابهای مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.
در مورد زادگاه خواجه نصیرالدین طوسی اختلاف است بعضی کتابها و منابع پدر وی را «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن» از بزرگان و دانشوران قم میدانند[۱۴] اما در بعضی منابع وی را زاده روستای جهرود ساوه میدانند[۱۵][۱۶][۱۷] که به همراه خانواده برای زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم میشود و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یکی از محلههای شهر طوس مسکن میگزیند.و پس از چندی به درخواست اهالی محل علاوه بر اقامة نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیّه مشغول میگردد. خواجه طوسی در ایام اقامت پدر در آنجا در پانزدهم جمادی الاول سال ۵۹۸ ق، متولد گردید. و پدرش با تفأل به قرآن کریم او را «محمد» نامید.[۱۸]
ایام کودکی و نوجوانی خواجه طوسی در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت. پس از آن به توصیه پدر، نزد داییاش «نورالدین علی بن محمد شیعی» که از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت. سپس با راهنمایی پدر در محضر «کمال الدین محمد حاسب» که از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهی نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آوردهاند که وی به پدر او چنین گفت: من آنچه میدانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اکنون سؤالهایی میکند که گاه پاسخش را نمیدانم! پس از چندی دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» که تبحر ویژهأی در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و خواجه در نزد او به کسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونهأی که به او توصیه کرد تا به منظور استفادههای علمی بیشتر به نیشابور مهاجرت کند. او در شهر طوس و به دست استادش «نصیر الدین عبدالله بن حمزه» لباس عالمان دین را بر تن کرد و از آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوی استاد مفتخر شد. خواجه سپس به نیشابور پای نهاد و به توصیه دایی پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یک سال نزد سراج الدین قمری که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت. سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابوری - از شاگردان امام فخر رازی - کتاب «اشارات ابن سینا» را فرا گرفت. پس از مباحثات علمی متعدد فرید الدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العادة خواجه نسبت به دانش اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یکی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست کتاب «قانون ابن سینا» را نزد «قطب الدین مصری شافعی» به خوبی بیاموزد. وی علاوه بر کتابهای فوق از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی ۶۲۷) نیز بهرهمند شد. خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندی گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، او پس از تحصیل در نزد دانشمندان نیشابور به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام برهان الدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان کرد امّا در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی به شهر قم رو کرد. طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معین الدین سالم بن بدران مصری مازنی» (از شاگردان ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی) فرا گرفت. و در سال ۶۱۹ ق. از استاد خود اجازة نقل روایت دریافت کرد. آن گونه که نوشتهاند خواجه مدت زمانی از «علامة حلی» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموختهاست. «کمال الدین موصلی» ساکن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود که علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.[۱۹]
اسماعیلیه فرقهای از شیعیان بود که به باور پیروانش اسماعیل فرزند امام صادق - علیه السّلام - را جانشین آن حضرت میدانستند. این گروه پس از مدتها در سال ۴۸۳ ق. به دست حسن صباح در ایران رونقی دوباره یافتند و پس از چندی، گرایشهای شدید سیاسی پیدا کرده، فعالیتهای خود را گسترش دادند. قلعة الموت در حوالی قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعههای متعدد و استواری داشتند که جایگاه امنی برای مبارزان سیاسی به شمار میرفت و دستیابی بر آنها بسیار سخت بود.[۲۰] خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سکونت در قائن، به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» که حاکم قلعه قهستان بود و نیز مردی فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی کرد. او در مدت اقامت خود کتاب «طهارة الاعراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان فارسی ترجمه کرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایّام «رساله معینیه» را در موضوع علم هیئت، به زبان فارسی نگاشت. ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وی را بر آن داشت تا برای کمک گرفتن، نامهای به خلیفة عباسی در بغداد بنویسد. در این میان حاکم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید. پس از چندی خواجه به قلعة الموت منتقل شد ولی حاکم قلعه که از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا کرده بود با او رفتاری مناسب در پیش گرفت. نصیر الدین طوسی حدود ۲۶ سال در قلعههای اسماعیلیه به سر برد امّا در این دوران لحظهای از تلاش علمی باز ننشست و کتابهای متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و «اخلاق ناصری» و چند کتاب و رسالة دیگر را تألیف کرد. خواجه در پایان کتاب شرح اشارات مینویسد: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشتهام که سخت تر از آن ممکن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فکر نگاشتم که هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناک بود و پشیمانی و حسرت بزرگی همراه داشت. و زمانی بر من نگذشت که از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی پیش نمیآمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود...»[۲۱]
از آنجا که وجود اسماعیلیان حاکمیت و قدرت سیاسی مغولان را به خطر میانداخت هلاکوخان در سال ۶۵۱ ق. با اعزام لشکری به قهستان آنجا را فتح کرد. حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم کامل قلعه، از مغولان اطاعت کرد و چندی پس از آن در سال ۶۵۶ ق. تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیری از جنگ و خونریزی و قتل عام مردم برداشته، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژهای یافت.[۲۲] هلاکوخان همچنین در فتح بغداد و کشتن آخرین خلیفة عباسی، از نظرهای خواجه طوسی بهره گرفت.[۲۳] مستعصم (آخرین خلیفه عباسی) در دوران حکومت خود علاوه بر لهو و لعب، به خونریزی مسلمانان پرداخت. عدهای از شیعیان بغداد به دست پسرش (ابوبکر) به خاک و خون کشیده شدند و اموالشان به غارت رفت.[۲۴] مقام علمی و ارزش فکری نصیرالدین طوسی موجب شد تا هلاکو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وی کوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه خویش دارد خواجه که در آن ایام دارای مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده کرد و خدمات بسیاری به فرهنگ اسلام و کشورهای مسلمان روا داشت که برخی از آنها عبارتاند از:
۱. انجام کارهای علمی و فرهنگی و نگارش کتابهای ارزشمند.
۲. جلوگیری از به آتش کشیدن کتابخانة بزرگ حسن صباح در قلعة الموت به دست مغولان.
۳. نجات جان دانشمندان و علمایی همچون ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینی که بیرحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.
۴. جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامی به دست خواجه، به گونهای که موجب شد مغولان به اسلام روی آورند و از سال ۶۹۴ ق. اسلام دین رسمی ایران قرار بگیرد.
۵. جلوگیری از تهاجم آنان به کشورهای مسلمان.
۶. تأسیس رصد خانة مراغه در سال ۶۵۶ ق.، با همکاری جمعی از دانشمندان.
۷. احداث و تجهیز کتابخانه بزرگ رصد خانه در مراغه.[۲۵]
۱. جمال الدین حسن بن یوسف مطهر حلی (علامه حلی - متوفی ۷۲۶ ق) او از دانشوران برزگ شیعه بود که آثار گران سنگی از خود به جای نهاد. وی شرحهایی نیز بر کتابهای خواجه نگاشت.
۲. کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی. او حکیم، ریاضیدان، متکلم و فقیه بود و عالمان بزرگی از محضرش استفاده کردند. وی گرچه در رشتة حکمت زانوی ادب و شاگردی در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وی بهرهمند شد. این محقق بحرینی شرح مفصلی بر نهج البلاغه نوشته که به شرح نهج البلاغة ابن میثم معروف است.
۳. محمود بن مسعود بن مصلحکازرونی، معروف به «قطبالدین شیرازی» (متوفی ۷۱۰ ق.) او از شاگردان ممتاز خواجهاست وی در چهارده سالگی به جای پدر نشست و در بیمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهای مختلفی سفر کرد و علم هیئت و اشارات ابوعلی را از محضر پرفیض خواجه نصیر فرا گرفت. قطب الدین کتابهایی در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن نوشتهاست.
۴. کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی (۶۴۲۷۲۳ ق.) او حنبلی مذهب و معروف به ابن الفُوَطی بود. این دانشمند مدت زیادی در محضر خواجه علم آموختهاست. وی از تاریخ نویسان معروف قرن هفتم است و کتابهای معجم الآداب، الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست.
۵. سید رکن الدین استرآبادی (متوقی ۷۱۵ ق.) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرحهایی بر کتابهای استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردباری، از احترامی افزون برخوردار بودهاست. وی در تبریز به خاک سپرده شدهاست. برخی دیگر از شاگردان خواجه نصیر عبارتند از:
زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینههای دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند، اما ۲۵٪ نوشتههای وی به زبان پارسی بودهاند.[۲۶] از معروفترین آثار او به پارسی، «اساس الاقتباس» و «اخلاق ناصری» را میتوان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسانها را در «سعادت نفسانی»، «سعادت بدنی» و «سعادت مدنی» میداند و این نکته نشان میدهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بودهاست.
خواجه نصیر حدود یکصد و نود کتاب و رسالهٔ علمی در موضوعات متفاوت به رشتة تحریر درآورد.[۲۷] که ذیلا به برخی از انها اشاره می شود :
۱. تجریدالاعتقاد: که در موضوع کلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوق العادة آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهای بسیاری پیرامون آن نوشته شدهاست.
۲. شرح اشارت بو علی سینا: این کتاب شرحی بر اشارات بوعلی سینا است.
۳. قواعد العقاید
۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵. آغاز و انجام
۶. تحریر مجسطی
۷. تحریر اقلیدس
۸. تجریدالمنطق
۹. اساس الاقتباس
۱۰. زیج ایلخانی
۱۱. آداب البحث
۱۲. آداب المتعلمین
۱۳. روضةالقلوب
۱۴. اثبات بقاء نفس
۱۵. تجرید الهندسه
۱۶. اثبات جوهر
۱۷. جامع الحساب
۱۸. اثبات عقل
۱۹. جام گیتی نما
۲۰. اثبات واجب الوجود
۲۱. الجبر و الاختیار
۲۲. استخراج تقویم
۲۳. خلافت نامه
۲۴. اختیارات نجوم
۲۵. رساله در کلیات طب
۲۶. ایام و لیالی
۲۷. علم المثلث
۲۸. الاعتقادات
۲۹. شرح اصول کافی
۳۰. کتاب الکل
۳۱. صور الکواکب
32. تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار
تاریخ وفات او هیجدهم ذیقعده سال ۶۷۳ ق. است.و در حرم کاظمین مدفون شد.[۲۸]
خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد: صدرالدّین علی، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضی بهرة کافی داشت. دومین فرزندش اصیل الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسی مشغول بود. فرزند کوچک خواجه فخر الدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهای اسلامی را به عهده داشت.
برگرفته از ویکیپدیا
ابوسهل بیژن بن رستم کوهی یا ابوسهل کوهی ریاضیدان و ستارهشناس سدهٔ دهم ایرانی و اهل مازندران بود. او کتابی دربارهٔ نواقص مسائل ارشمیدس نوشت و اولین بار اقدام به محاسبه نصف النهار نمود.
ریاضیدان و منجم معروف ایرانی (مرگ: در حدود ۴۰۵)این ریاضیدان دراصل از مردم طبرستان بود و در ایام سلطنت عضدالدوله و شرف الدوله در بغداد میزیست . در سال ۳۷۸ به دستور شرف الدوله رصد خانه ای در بغداد بنا کرد و در آن به رصد پرداخت . در جوانی از شاگردان ابو حامد صاغانی بوده است . تاریخ وفات کوهی را مورخان ۴۰۵ یا کمی بعد ازآن دانسته اند. کوهی علاوه بر آن که منجمی دقیق و زبردست بود، در ریاضیات و بخصوص هندسه مقامی شامخ داشت. سارتن نوشته است : " کوهی علاوه برآنکه منجمی دقیق و زبردست بود، در ریاضیات، خصوصا هندسه مقامی شامخ داشت. " . سارتن نوشته است که : " کوهی هم خود را مصروف آن عده از مسائلی کرد که ارشمیدس و آپولونیس طرح کرده بودند و منجر به معادلات بالاتر از درجه دوم می شد و بعضی از آنها را حل کرد و شرایط قابل حل بودن آنها را مورد بحث قرار داد ." تحقیقات او دراینباره از بهترین آثار هندسی دوران اسلامی است. از تفحص در آثار ریاضی " کوهی "، که اسامی آنها را ذکرخواهیم کرد، معلوم میشود که وی در ریاضیات دارای شخصیتی بارز داشته و بخصوص در هندسه استاد و زبردست بوده است و عده ای از بزرگترین ریاضیدانان دوره اسلامی به آثار و تالیفات وی استناد و اشاره کرده اند. بیرونی در کتاب قانون مسعودی " کوهی " را از مبرزان زمان خود در هندسه نامیده است و در کتاب" تحدید نهایات الاماکن" نوشته است که " شرف الدوله، ابوسهل کوهی را به تجدید رصد مامور ساخت و او دربغداد بنایی ساخت که قاعده اش قطعه کره ای به قطر ۲۵ ذراع ( تقریبا ۱۲/۵) بود و درمرکز آن سوراخی در سقف بنا قرارداشت و شعاعهای خورشید از آن سوراخ وارد بنا می شد ... " حکیم عمر خیام در رساله " جبر و مقابله " خود نوشته است : " و مساله ای که ابوسهل کوهی، ابوالوفای بوزجانی، ابوحامد صاغانی و جماعتی از رفقای ایشان از حل آن عاجز ماندند، این است که می خواهیم عدد ۱۰ را به دو پاره تقسیم کنیم که مجموع مربعین آنها به اضافه خارج قسمت پاره بزرگتر بر پاره کوچکتر هفتاد و دو شود. " چون ترجمه احوال ابوسهل کوهی در کتاب " تاریخ الحکما " مفصلتر از جاهای دیگر آمده است. اینک قسمتی از آن را عینا از روی ترجمه فارسی کتاب مذکور در اینجا نقل می کنم : " منجمی است فاضل و کامل و به هیات و به صنعت آلات ارصاد خبیر و عالم . در دولت آل بویه و ایام عضد الدوله و بعد از آن، تقدم و تفوق وی بر اقران مسلم بود. چون شرف الدوله وارد بغداد گردید و برادرش صمصام الدوله را از عراق بیرون کرده خود برآن مستولی شد. درسال ۳۷۸ امرکرد به آنکه کواکب سبعه را رصد کنند، به حسب مسیرات ایشان و به حسب انتقالات ایشان در بروج، بر همان مثال که مامون در ایام خود فرموده بود . ابوسهل ویجن بن رستم بود به هندسه وهیات معرفتی به کمال داشت و درآن دو فن، کار به نهایت رسانیده بود. لاجرم خانه ای در دارالمملکة، در آخر بستانی نزدیک دروازه حطابین، بنا نهاد و کمال اهتمام و اعتنا به استحکام اساس و قواعد آن رعایت کرد، تا مبادا بنیان حرکتی کند یا دیوارها نشستی بنمایند. و آلتها که خود استخراج نموده بود نصب کرد... "
پرگار تام
ابوسهل کوهی از جمله ی نخستین ابداع کنندگان نظریه ی پرگار تام بوده است. این پرگار برای رسم تمام مقاطع مخروطی طراحی شده بوده است
برگرفته از ویکیپدیا
ابوریحان بیرونی | |
---|---|
![]() تصویر ابوریحان بیرونی بر روی تمبر شرکت پست افغانستان | |
زادروز | ۱۴ شهریور ۳۵۲ کاث، خوارزم |
درگذشت | ۲۲ آذر ۴۲۷ غزنین |
ملیت | ایرانی |
نامهای دیگر | ابوریحان محمد بن احمد بیرونی |
نقشهای برجسته | پدر علم انسانشناسی، زمینسنجی و هندشناسی. بنیانگذار مکانیک تجربی و نجوم تجربی. پیشگام در روانشناسی تجربی. شرکتکننده در بسیاری از زمینههای علمی. |
مذهب |
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (زادهٔ ۱۴ شهریور ۳۵۲، کاث، خوارزم - درگذشتهٔ ۲۲ آذر ۴۲۷، غزنین)، دانشمند بزرگ و ریاضیدان، ستارهشناس، تقویمشناس، انسانشناس، هندشناس و تاریخنگار ایرانی[۲] [۳] [۴] [۵] سده چهارم و پنجم هجری است و بعضی از پژوهندگان او را از بزرگترین فیلسوفان مشرقزمین میدانند. همینطور او را پدر علم انسانشناسی و هندشناسی میدانند. [۶]
بیرونی در ۱۴ شهریور ۳۵۲ خورشیدی (۲۹ ذیقعده ۳۶۲ قمری برابر ۵ سپتامبر ۹۷۳ میلادی) در خوارزم که در قلمرو سامانیان بود به دنیا آمد، و زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود، «بیرون» نام داشت. مرگش در غزنه در اوان انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعود بن محمود غزنوی بودهاست و برخی درگذشت او را در ۲۲ آذر ۴۲۷ خورشیدی (۲۷ جمادیالثانی ۴۴۰ قمری برابر ۱۳ دسامبر ۱۰۴۸ میلادی) میدانند.
تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همهکسفهم عالم اسلام بودهاست، مگر التفهیم که آن را به فارسی کرد مر ریحانه دختر حسین خوارزمی را که خواهندهٔ کتابی در نجوم بود. بیرونی خود التفهیم را به عربی ترجمه کرد.
بیرونی دقّت و اصابت نظر خویش را مدیون مطالعات فلسفی بود، امّا او در فلسفه پیرو روش متعارف عهد خویش یعنی آن روش که به وسیله کندی و فارابی و نظایر آنان تحکیم و تدوین شده بود نبود؛ بلکه به باورهای ویژه و روش جداگانه و ایرادات خود بر ارسطو ممتاز است، وی همچنین از آثار فلسفی هندوان کتبی چون «شامل» را به عربی ترجمه نمود.
دانشنامه علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خواندهاست. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکدهها و تالار کتابخانهها نهاده و لقب «استاد جاوید» به او دادهاند.
نوشتههایی از بیرونی در دست است که به وضوح در آنها از گردش ِ زمین به دور ِ خودش نام برده میشود. در کتاب ِ «استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاسطرلاب» ابوریحان میگوید: «از ابو سعید سجزی، اُسطرلابی از نوع واحد و بسط دیدم که از شمالی و جنوبی مرکّب نبود و آن را اسطرلاب زورقی مینامید و او را به جهت اختراع آن اسطرلاب تحسین کردم چه اختراع آن متکی بر اصلی است قائم به ذات خود و مبنی بر عقیدهٔ مردمی است که زمین را متحرّک دانسته و حرکت یومی را به زمین نسبت میدهند و نه به کرهٔ سماوی. بدون شک این شبههای است که تحلیلش در نهایت ِ دشواری. و قولی است که رقع و ابطالش در کمال صعوبت است. مهندسان و علمای هیئت که اعتماد و استناد ایشان بر خطوط مساحیه(= مدارات و نصف النهارات و استوای فلکی و دایرةالبروج) است؛ در نقض ِ این شبهه و رد آن عقیدت بسی ناچیز و تهی دست باشند و هرگز دفع آن شبهه را اقامت برهان و تقریر دلیلی نتوانند نمود. زیرا چه حرکت یومی را از زمین بدانند و چه آن را به کرهٔ سماوی نسبت دهند در هر دو حالت به صناعت آنان زیانی نمیرسد و اگر نقض این اعتقاد و تحلیل این شبهه امکان پذیر باشد موکول به رای فلاسفهٔ طبیعی دان است.»[۷]
ضمنا بیرونی در کتاب «الاسطرلاب» روشی برای محاسبهٔ شعاع زمین ارائه میکند (بوسیلهٔ افت ِ افق وقتی از ارتفاعات به افق نگاه میکنیم). بعدها در کتاب ِ «قانون مسعودی» ابوریحان عملی کردن این روش توسط خود را گزارش میدهد.[۸] اندازه گیری ِاو یک درجهٔ سطح زمین را ۵۸ میل بدست آوردهاست که با توجه به اینکه هر میل عربی ۱۹۷۳٫۳ متر است، شعاع ِ زمین ۶۵۶۰ کیلومتر (بر حسب ِ واحدهای ِ امروزی) به دست میآید که تا حد ِ خوبی به مقدار ِ صحیح ِ آن نزدیک است.[۹]
خورشیدگرفتگی هشتم آوریل سال ۱۰۱۹ میلادی را در کوههای لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماهگرفتگی سپتامبر همین سال را در غزنه به زیر مطالعه برد.
اپیکتوگرام یعنی چگال سنج آلت برای سنجش وزن مخصوص در فیزیک را اختراع نمود که با آن وزن مخصوص چیزها تعین میشود از اختراعات اوست
بیرونی در فصل ۴۷ کتاب تحقیق ماللهند تلاش میکند که از دید یک طبیعی دان به توضیح این که چرا نزاعهای مهاباراتا «باید رخ میداد» بپردازد. او در آن کتاب به توضیح روندهای طبیعی و از جمله نظرات زیست شناختی مربوط به تکامل (فرگشت) میپردازد. برخی از اندیشمندان نظرات بیرونی را با داروینیسم و انتخاب طبیعی قابل قیاس میدانند. یکی از این نظرات مشابه با نظریه بنیادین مالتوس درباره عدم تناسب میان نسبت تولید مثل و نیازهای ابتدایی حیات است. بیرونی میگوید
او سپس به این اصل موجودات زنده اشاره میکند.
بیرونی سپس به تشریح انتخاب مصنوعی میپردازد.
وی سپس نظر خود را در باره طبیعت اعلام میکند. با کمی توجه میتوان دلمشغولیهای داروین در باره انتخاب طبیعی را در این عبارات باز یافت.
در زمان بیرونی، سامانیان بر شمالشرقی ایران شامل خراسان بزرگتر و خوارزم به پایتختی بخارا، زیاریان بر گرگان و مازندران و مناطق اطراف، بوئیان بر سایر مناطق ایران تا بغداد، بازماندگان صفاریان بر سیستان و غزنویان بر جنوب ایران خاوری (مناطق مرکزی و جنوبی افغانستان امروز) حکومت میکردند و همه آنان مشوق دانش و ادبیات فارسی بودند و سامانیان بیش از دیکران در این راه اهتمام داشتند. بیرونی که در جرجانیه خوارزم نزد ابونصر منصور تحصیل علم کرده بود، مدتی نیز در گرگان زیر پشتیبانی مادی و معنوی زیاریان که مرداویج سر دودمان آنها بود به پژوهش پرداخته بود و پس از آن تا پایان عمر در ایران خاوری آن زمان به پژوهشهای علمی خود ادامه داد. با این که محمود غزنوی میانه بسیار خوبی با بیرونی نداشت و وسایل کافی برای پژوهش، در اختیار او نبود ولی این دانشمند لحظهای از تلاش برای تکمیل تحقیقات علمی خود دست نکشید.
بیرونی که بر زبانهای یونانی، هندی و عربی هم چیره بود، کتب و رسالات بسیار که شمار آنها را بیش از ۱۴۶ گزارش کردهاند نوشت که جمع سطور آنها بالغ بر ۱۳ هزار است. مهمترین آثار او التفهیم در ریاضیات و نجوم، آثار الباقیه در تاریخ و جغرافیا، قانون مسعودی که نوعی دانشنامهاست و کتاب تحقیق ماللهند درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن. بیرونی کتاب دانشنامه خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد، ولی هدیه او را که سه بار شتر سکه نقره بود نپذیرفت و به او نوشت که که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشتهاست، نه پول.
بیرونی، همدورهٔ بوعلی سینا بود که در اصفهان مینشست و با هم مکاتبه و تبادل نظر فکری داشتند.
بیرونی در جریان لشکرکشیهای محمود غزنوی به هند (پاکستان امروز بخشی از آن است) امکان یافت که به این سرزمین برود، زبان هندی فراگیرد و در باره اوضاع هند پژوهش کند که فراوردهٔ این پژوهش، کتاب «هندشناسی» اوست.
از دیگر آثار وی میتوان به کتاب الصیدنه فی الطب اشاره کرد که کتابی است در باره گیاهان دارویی و با تصحیح دکتر عباس زریاب خویی منتشر شدهاست.
تحقیق ماللهند: موضوع این کتاب مذهب و عادات و رسوم هندوان و نیز گزارشی از سفر به هند است.
قانون مسعودی: کتابی است در نجوم و تقویم شامل یازده بخش. در این کتاب بخشهایی مربوط به مثلثات کروی و نیز زمین و ابعاد آن و خورشید و ماه و سیارات موجود است.
التفهیم لاوایل صناعة التنجیم: این کتاب نیز در نجوم و به فارسی نوشته شدهاست و برای مدت چند قرن متن کتاب درسی برای تعلیم ریاضیات و نجوم بودهاست.
الجماهر فی معرفة الجواهر: بیرونی این کتاب را به نام ابوالفتح مودود بن مسعود تألیف کرد و موضوع کتاب معرفی مواد معدنی و مخصوصاً جواهرات مختلف است. ابوریحان در این کتاب فلزات را بررسی کرده و نوشتهاست. او نظریّات و گفتههای دانشمندانی مانند ارسطو اسحاق الکندی را درباره حدود سیصد نوع ماده معدنی ذکر کردهاست.
وی در این کتاب به شرح فلزها و جواهرهای قارههای آسیا، اروپا و آفریقا میپردازد و ویژگیهای فیزیکی ماند بو، رنگ، نرمی و زبری حدود ۳۰۰ نوع کانی و مواد دیگر را شرح میدهد و نظریهها و گفتارهای دانشمندان یونانی و اسلامی را دربارهٔ آنها بیان میکند.
الصیدنة فی الطب: این کتاب دربارهٔ داروهای گیاهی و خواص و طرز تهیه آنها نوشته شدهاست.
الآثار الباقیة عن القرون الخالیة (اثرهای مانده از قرنهای گذشته): ابوریحان در این کتاب مبدأ تاریخها و گاهشماری اقوام مختلف را مورد بحث و بررسی قرار دادهاست. از جمله این اقوام - ایرانیها - یونانیها - یهودیها - مسیحیها عربهای زمان جاهلیت و عربهای مسلمان نام برده و درباره اعیاد هر یک به تفصیل سخن گفتهاست. این کتاب را میتوان نوعی تاریخ ادیان دانست.
استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب: در باب ارائهٔ روشهای مختلف ساخت انواع اسطرلاب است
بیرونی بر اثر سفرهای بسیار به هند به زبانهای هندی و همچنین سانسکریت چیره بود و کتابهای مختلفی را از هندی به عربی ترجمه کرد که عبارتند از: سیدهانتا، الموالید الصغیر، کلبیاره.
او همچنین داستانهایی را از پارسی به عربی ترجمه کردهاست. از جمله این داستانها میتوان شادبهر(حدیث قسیم السرور)، عین الحیات، داستان اورمزدیار و مهریار و همچنین داستان سرخبت و خنگبت(حدیث صنمی البامیان) را نام برد.
Wikipedia contributors, «Abu Rayhan Biruni,» Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Abu_Rayhan_Biruni&oldid=349325521 (accessed March 15, 2010).
برگرفته از ویکیپدیا
غیاثالدین جمشید کاشانی (حدود ۷۹۰-۸۳۲) ریاضیدان و اخترشناس ایرانی.
غیاثالدین جمشید کاشانی | |
---|---|
زادروز | حدود ۷۹۰. کاشان، ایران. |
درگذشت | ۱۹ رمضان ۸۳۲ ۱۴ تیر ۸۰۸ ۲۲ ژوئن ۱۴۲۹ سمرقند اکنون در ازبکستان |
پیشه | ریاضیات، ستارهشناسی. |
جمشید بن مسعود بن محمود طبیب کاشانی ملقب به غیاثالدین که در غرب به الکاشی(al-kashi) مشهور است. ریاضیدانی برجسته و ستارهشناس و محاسبی ماهر و زبردست بود. آلات رصدی دقیقی اختراع کرد و از حدود ۸۰۸ (۱۴۰۶) تا پایان عمرش ۸۳۲ (۱۴۲۹) فعالیت علمی داشته است. در دوران فعالیت علمیاش به تالیف کتابهای متعددی در زمینه ریاضیات و نجوم پرداخته است مهمترین این آثار عبارتاند از: زیج خاقانی، مفتاح الحساب، رسالهٔ محیطیه و رسالهٔ وتر و جیب.
غیاثالدین جمشید کاشانی هر چند فیزیکدان بود، ولی علاقهٔ اصلیاش متوجه ریاضیات و اخترشناسی بود؛ پس از دورهٔ طولانی بینوایی و سرگردانی، سرانجام در سایهٔ حمایت سلطان الغبیگ، که خود دانشمند بزرگی بود، موقعیت شغلی مطمئنی در سمرقند بهدست آورد.
غیاثالدین جمشید کاشانی، زبردستترین حسابدان و آخرین ریاضیدان برجستهٔ دورهٔ اسلامی و از بزرگترین مفاخر تاریخ ایران به شمار میآید. وی به تکمیل وتصحیح روشهای قدیمی انجام چهار عمل اصلی حساب پرداخت و روشهای جدید و سادهتری برای آنها اختراع کرد. در واقع، کاشانی را باید مخترع روشهای کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب (به ویژه ضرب و تقسیم) دانست. کتاب ارزشمند وی با نام مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهٔ ریاضیات مقدماتی است و آن را از حیث فراوانی و تنوع مواد و مطالب و روانی بیان سرآمد همهٔ آثار ریاضی سدههای میانه میدانند.
ابداع و ترویج کسرهای اعشاری به قیاس با کسرهای شصتگانی که در ستارهشناسی متداول بود. محاسبهٔ عدد پی تا شانزده رقم اعشار به نحوی که تا صد و پنجاه سال بعد کسی نتوانست آن را گسترش دهد: ۲π=۶.۲۸۳۱۸۵۳۰۷۱۷۹۵۸۶۵
محاسبه سینوس (جیب) زاویهٔ یک درجه با روش ابتکاری حل یک معادلهٔ درجه سوم: sin۱=.۰۱۷۴۵۲۴۰۶۴۳۷۲۸۳۵۱۰۳۷۱۲ هفده رقم اعشاری عدد به دست آمده با مقداری که امروزه محاسبه میشود هم خوانی دارد. در واقع کاشانی مقدار سینوس یک درجه را تا ده رقم صحیح شصتگانی حساب کرد.
اختراع ابزار اخترشناسی دقیق از جمله وسیلهای به نام «طبق المناطق» برای محاسب طول ستارگان که کتاب نزهتالحدائق در شرح آن است.
جمشید ملقب به غیاثالدین، فرزند پزشکی کاشانی به نام مسعود حدود سال ۷۹۰ قمری (۱۳۸۸ میلادی)، در کاشان چشم به جهان گشود. او در همهٔ آثارش خود را چنین معرفی کرده است: «کمترین بندگان خداوند (یا نیازمندترین بندگان خدا به رحمت او)، جمشید، پسر مسعود طبیب کاشانی، پسر محمود پسر محمد ». بیشتر آنچه که از زندگی وی میدانیم از بررسی آثار علمی ارزندهاش و نیز دو نامه که خطاب به پدر خود و مردم کاشان نوشته به دست آمده است.
دوران کودکی و جوانی وی درست همزمان با اوج یورشهای وحشیانهٔ تیمور به ایران بود. با وجود این، جمشید در همین شرایط نیز هرگز از آموختن علوم مختلف غافل نشد. پدرش مسعود، چنانکه گفتیم، پزشک بود اما شاید از علوم دیگر نیز بهرهٔ بسیار داشت. به طور مثال، از یکی از نامههای کاشانی به پدرش معلوم میشود که پدر قصد داشته تا شرحی بر معیار الاشعار نصیرالدین طوسی بنویسد و برای پسر، یعنی جمشید بفرستد.
نخستین فعالیت علمی کاشانی که از تاریخ دقیق آن آگاهیم، رصد خسوف در ۱۲ ذیحجهٔ ۸۰۸ قمری، برابر با دوم ژوئن ۱۴۰۶ میلادی در کاشان است. غیاثالدین نخستین اثر علمی خود را در همین شهر و در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری مطابق با اول مارس ۱۴۰۷ میلادی، یعنی ۲ سال پس از مرگ تیمور و فرو نشستن فتنهٔ او، نوشت. چهار سال بعد در ۸۱۳ قمری هنوز در کاشان بود و رسالهٔ مختصری به فارسی دربارهٔ علم هیأت(کیهانشناسی) نوشت. در ۸۱۶ قمری کتاب نجومی مهم خود یعنی زیج خاقانی را به فارسی نوشت و به اُلُغْ بیگ، فرزند شاهرخ و نوهٔ تیمور، که در سمرقند به سر میبرد، هدیه کرد. کاشانی امید داشت که با حمایت الغ بیگ بتواند با آسودگی بیشتر پژوهشهای علمی خود را ادامه دهد.
کاشانی دست کم تا مدتی پس از پدیدآوردن کتاب ارزشمند تلخیص المفتاح، یعنی ۷ شعبان ۸۲۴ قمری مطابق با ۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی، هنوز در کاشان به سر میبرد. این نکته خود مایهٔ شگفتی بسیار است که چرا مردی دانشور چون الغ بیگ پس از مطالعهٔ زیج خاقانی به نبوغ کمنظیر پدیدآورنده، یعنی کاشانی، پی نبرد! کاشانی در یکی از دو نامهٔ خود از یک سو به طور تلویحی از اینکه بسیار دیر مورد توجه دولتمردان قرار گرفته گلایه میکند و از سوی دیگر از اینکه پس از این مدت دراز به شهری چون سمرقند دعوت شده است، سر از پا نمیشناسد.
کاشانی به احتمال قوی در ۸۲۴ قمری به همراه معینالدین کاشانی(همکار غیاثالدین در کاشان و سمرقند) از کاشان به سمرقند رفت و چنان که خود در نامههایش کم و بیش اشاره کرده، در پیریزی رصدخانهٔ سمرقند نقش اصلی را ایفا نمود. از همان آغازِ کار، وی را به ریاست آنجا برگزیدند و تا پایان عمر به نسبت کوتاه خود در همین مقام بود. وی سرانجام صبح روز چهارشنبه ۱۹ رمضان ۸۳۲ قمری برابر با ۲۲ ژوئن ۱۴۲۹ میلادی بیرون شهر سمرقند و در محل رصدخانه درگذشت.
امین احمد رازی در کتاب تذکر ه هفت اقلیم میگوید که چون کاشانی چنان که باید و شاید آداب حضور در دربار را رعایت نمیکرد، الغ بیگ فرمان به قتل او داد. از نامههای کاشانی به پدرش چنین برمیآید که پدر به دلایلی از سرنوشت فرزند خود در دربار الغ بیگ نگران بود و در نامه یا نامههایی، پسر را از خطرات معمول در دربار پادشاهان برحذر داشته و کاشانی نیز در پاسخ برای کاستن از نگرانیهای پدر، نمونههای متعددی از توجه خاص الغ بیگ به خود را برای پدر شاهد آورده است.
۱. اختراع کسرهای دهگانی(اعشاری). گرچه کاشانی نخستین به کار برندهٔ این کسرها نیست، اما بیتردید رواج این کسرها را به او مدیونیم.
۲. دستهبندی معادلات درجهٔ اول تا چهارم و حل عددی معادلات درجهٔ چهارم و بالاتر
۳. محاسبهٔ عدد p . کاشانی در الرسالة المُحیطیة (ص ۲۸ )، عدد p را با دقتی که تا ۱۵۰ سال پس از وی بینظیر ماند محاسبه کرده است.
۴. تکمیل و تصحیح روشهای قدیمی انجام چهار عمل اصلی و اختراع روشهای جدیدی برای آنها . در واقع، کاشانی را باید مخترع روشهای کنونی انجام چهار عمل اصلی حساب ( به ویژه ضرب و تقسیم) دانست.
۵. اختراع روش کنونی پیدا کردن ریشهٔ n اُم عدد دلخواه. روش کاشانی در اصل همان روشی است که صدها سال بعد توسط پائولو روفینی (ریاضیدان ایتالیایی، ۱۷۶۵-۱۸۲۲میلادی )، و ویلیام جُرج هارنر (ریاضیدان انگلیسی، ۱۷۸۶-۱۸۳۷میلادی )، باردیگر اختراع شد.
۶. اختراع روش کنونی پیدا کردن جذر (ریشهٔ دوم) که در اصل ساده شدهٔ روش پیدا کردن ریشهٔ n اُم است.
۷. ساخت یک ابزار رصدی. کاشانی ابزارِ رصدی جالبی اختراع کرد و آن را طَبَقُ المَناطِقْ نامید. رسالهای نیز به نام نُزْهَةُ الحَدائِق دربارهٔ چگونگی کار با آن نوشت.
۸. تصحیح زیج ایلخانی. کاشانی زیج خاقانی را نیز در تصحیح اشکالات زیج ایلخانی نوشت.
۹. نگارش مهمترین کتاب دربارهٔ حساب. کتاب مفتاح الحساب کاشانی مهمترین و مفصلترین اثر دربارهٔ ریاضیات عملی و حساب در دورهٔ اسلامی است.
۱۰. محاسبهٔ جِیب یک درجه. کاشانی در رسالهٔ وَتَر و جِیب مقداری برای جِیبِ یک درجه (۶۰ sin ۱˚) به دست آورده که اگر آن را بر ۶۰ تقسیم کنیم ، حاصل آن تا ۱۷ رقم اعشاری با مقدار واقعی سینوس یک درجه موافق است.
۱. سُلّمُ السَماء (نردبان آسمان) یا رسالهٔ کمالیه به عربی. کاشانی این رساله را در ۲۱ رمضان ۸۰۹ قمری (اول مارس ۱۴۰۷ میلادی) در کاشان به پایان رسانده است. کاشانی در این رساله از قطر زمین، و نیز قطر خورشید، ماه، سیارات، و ستارگان و فاصلهٔ آنها از زمین سخن گفته است. ۲. مختصر در علم هیأت به فارسی. کاشانی این رساله را در ۸۱۳ قمری برابر با ۱۴۱۰ میلادی، یا اندکی پیش از آن نوشت. وی در این رساله دربارهٔ مدراهای ماه، خورشید، ستارگان، و سیارهها و چگونگی حرکت آنها سخن گفته است. ۳. زیج خاقانی به فارسی: این کتاب یکی از آثار مهم نجومی کاشانی به شمار میرود. کاشانی این زیج را در ۸۱۶ قمری ( ۱۴۱۳ میلادی) کامل کرد. هدف کاشانی از نگارش این زیج، تصحیح اشتباهاتی است که در زیج ایلخانی روی داده است. کاشانی در مقدمهٔ زیج خود با به رغم انتقاد از مطالب زیج ایلخانی، از نویسندهٔ آن، خواجه نصیرالدین طوسی، با تجلیل و احترام بسیار یاد کرده است. ۴.شرح آلات رَ صَد به فارسی : کاشانی این رساله را در ذیقعدهٔ ۸۱۸ قمری(ژانویهٔ ۱۴۱۶ میلادی) برای شخصی به نام سلطان اسکندر نوشته است. برخی این اسکندر را «اسکندر بن قرایوسف قراقویونلو» دانستهاند. اما برخی دیگر، معتقدند که این اسکندر، پسر عموی الغ بیگ است که بر فارس و اصفهان حکومت میکرده است. ۵. نُزْهَةُ الحَدائِق به عربی: کاشانی این رساله را در دهم ذیحجهٔ ۸۱۸ قمری مطابق ۱۰ فوریهٔ ۱۴۱۶ میلادی (حدود یک ماه پس از نگارش رسالهٔ شرح آلات رصد) نوشته و در آن دستگاهی به نام طبق المناطق را که اختراع خود وی بوده، شرح داده است. با این دستگاه میتوان محل ماه و خورشید و پنج سیارهٔ شناخته شده تا آن زمان و نیز فاصلهٔ هر یک از آنها را تا زمین، و برخی پارامترهای سیارهای دیگر را به دست آورد. ۶. ذِیلِ نزهة الحدائق. کاشانی در نیمهٔ شعبان ۸۲۹ قمری (۲۲ ژوئن ۱۴۲۶ میلادی) و هنگامی که در سمرقند اقامت داشته، ده «اِلْحاق» (پیوست) را به نزهة الحدائق افزوده است. ۷. تَلْخیصُ المِفْتاح به عربی. این رساله، چنان که از نامش پیداست گزیدهٔ مفتاح الحساب کاشانی است. کاشانی کار تلخیص را در ۷ شعبان ۸۲۴ قمری (۷ اوت ۱۴۲۱ میلادی) به پایان رسانده است. وی در مقدمهٔ این رساله چنین آورده است: « اما بعد، نیازمندترین بندگان خداوند به بخشایش وی، جمشید ملقب به غیاث، پسر مسعود پزشک کاشانی، پسر محمود، که خداوند روزگارش را نیکو گرداند، گوید که چون از نگارش کتابم موسوم به مفتاح الحساب فارغ شدم، آن دسته از مطالب این کتاب را که دانستن آنها برای نوآموزان واجب است در این مختصر گرد آوردم و آن را تلخیص المفتاح نامیدم.» ۸. الرِسالةُ المُحیطیة به عربی. کاشانی این رساله را که یکی از مهمترین آثار اوست در اواسط شعبان ۸۲۷ قمری (ژوئیهٔ ۱۴۲۴ میلادی) به پایان رسانده است. وی در این رساله نسبت محیط دایره به قطر آن، یعنی عدد پی را به دست آورده است. ۹. وَتَر و جِیب. کاشانی این رسالهٔ را دربارهٔ چگونگی محاسبهٔ جِیب یک درجه ( ) نوشته است. متأسفانه متن اصلی این رساله باقی نمانده اما از شرحهایی که بر آن نوشتهاند میتوان به مطالب آن پی برد. ۱۰. زیج تَسْهیلات. کاشانی این اثر را پیش از ۸۳۰ قمری تألیف کرده است زیرا در مقدمهٔ مفتاح الحساب از این کتاب نام برده(ص ۳۶ ) ولی تا کنون وجود نسخهای قطعی از آن گزارش نشده است.
کاشانی کار نگارش مفتاح الحساب را، که بیتردید مهمترین، مفصلترین و برجستهترین کتابِ ریاضیات عملی در دورة اسلامی بشمار میآید، در ۳ جمادی الاولی سال ۸۳۰ قمری برابر با ۲ مارس ۱۴۲۷ میلادی به پایان رسانده و آن را به الغ بیگ هدیه کرده است. اما پیشنویس این کتاب را دست کم از ۶ سال پیش، یعنی ۸۲۴ قمری فراهم آورده و در این مدت، مشغول تکمیل و اصلاح آن بوده است. زیرا او در مقدمهٔ تلخیص المفتاح که در همین سال نوشته شده، تأکید کرده که این تلخیص را پس از به پایان رساندن تألیف مفتاح الحساب فراهم آورده است. برای نشان دادن اهمیت مفتاح الحساب کاشانی نزد شرق شناسان، بویژه محققان اروپایی، در اینجا به چاپهای مختلف متن عربی و ترجمههای این اثر اشاره میکنیم: ۱. در ۱۸۶۴ میلادی فرانتس ووپکه، محقق آلمانی الاصل ساکن فرانسه، بخشی از این کتاب را به فرانسه ترجمه کرد. ۲. در ۱۹۴۴ میلادی، پاول لوکی بخش قابل توجهی از مفتاح الحساب را به آلمانی ترجمه و شرح کرد. این ترجمه نیز، همچون ترجمهٔ رسالة محیطیه، پس از مرگ لوکی و در سال ۱۹۵۱ میلادی منتشر شد. وی همچنین مقالهٔ مهمی دربارهٔ روش کاشانی در پیدا کردن ریشهٔ n اُم اعداد نوشت. ۳. در ۱۹۵۱ میلادی نائله رجایی در پایاننامهٔ دورهٔ دکترای خود در دانشگاه آمریکایی بیروت، با استفاده از مطالب مفتاح الحساب و رسالة محیطیه به بحث دربارهٔ اختراع کسرهای اعشاری توسط کاشانی پرداخت. ۴. در همان سال و در همان دانشگاه، عبدالقادر الداخل نیز در پایاننامهٔ دکترای خود روش کاشانی دربارهٔ پیدا کردن ریشهٔ n اُم در دستگاه شمار شصتگانی ا بررسی کرد. ۵. در ۱۹۵۶ میلادی نیز برویس رُزنفلد، آدُلف یوشکویچ، و سِگال، تصویر یک نسخهٔ خطی این اثر و نیز تصویر یک نسخهٔ خطی رسالهٔ محیطیهٔ را همراه با ترجمهٔ روسی آن در مسکو به چاپ رساندند. ۶. در ۱۹۶۷ میلادی احمد سعید الدمرداش و محمد حمدی الحفنی الشیخ، متن عربی این کتاب را در قاهره به چاپ رساندند. غلطهای این چاپ حتی از غلطهای نسخهٔ خطی چاپ مسکو بیشتر است. ۷. در ۱۹۷۷ میلادی نادر النابلسی یک بار دیگر تمامی این کتاب را با حواشی به نسبت سودمند و با دقتی بیشتر از دو مصحح قبلی در دمشق به چاپ رساند. گفتنی است که در هیچ یک از ترجمهها یا چاپهای یاد شده از نسخهٔ خطی کتابخانهٔ ملی ملک، که کهنترین و بهترین نسخهٔ موجود مفتاح الحساب به بشمار میآید استفاده نشده است.
پاول لوکی، پژوهشگر برجستهٔ آلمانی که بیش از هر مورخ دیگری در راه شناساندن اهمیت آثار ریاضی این دانشمند بزرگ به جهان علم کوشش کرده، دربارهٔ آثار کاشانی چنین آورده است: « پس از پژوهش دربارهٔ برخی آثار کاشانی، که خوشبختانه بیشتر آنها در کتابخانههای شرق و غرب موجود است، او را ریاضیدانی هوشمند، مخترع، نَقّاد و صاحب افکار عمیق یافتم. کاشانی از آثار ریاضیدانان پیش از خود آگاه و بویژه در فن محاسبه و به کار بستن روشهای تقریبی بسیار آگاه و چیرهدست بوده است. اگر رسالهٔ محیطیه او به دست ریاضیدانان غربی معاصر وی رسیده بود، از آن پس مردم مغرب زمین از بعضی منازعات و تألیفات مبتذل دربارهٔ اندازهگیری دایره (=محاسبهٔ عدد پی) بینیاز میشدند. اگر نظریهٔ واضح و روش علمی وی در مورد شناساندن کسرهای اعشاری انتشار یافته بود، فرانسوا وییتْ، اِستِوِن، و بورگی ناچار نمیشدند که یک قرن و نیم پس از کاشانی نیروی فکری و عملی خود را برای از نو یافتن این کسرها به کار اندازند.»
اِدوارد اِستوارت کنِدی، پژوهشگر برجستهٔ آمریکایی، که مدتی نیز در ایران میزیست و با زبان فارسی آشنایی دارد دربارهٔ کاشانی چنین گفته است: «پیش از هر چیز باید گفت که کاشانی حاسبی زبردست بود و در این فن مهارت خارق العاده داشت. و شاهد این مدعا این است که وی با اعداد شصتگانی خالص به آسانی و روانی حساب میکرد. کسرهای اعشاری را اختراع نمود، روش تکراری را در حساب به طور کامل و پیگیر به کار میبست. با چیره دستی مراحل محاسبه را طوری تنظیم مینمود که بتواند حداکثر مقدار خطا را پیشبینی کند و در هر جا صحت اعمال را امتحان میکرد.»
آدُلف یوشکویچ، پژوهشگر مشهور روسیه در کتاب تاریخ ریاضیات در سدههای میانه در باره کتاب ارزشمند کاشانی مینویسد: «مفتاح الحساب کتابی درسی، دربارهی ریاضیات مقدماتی است که استادانه تألیف شده و مؤلف آنچه را که طبقات مختلف خوانندگان کتاب بدان نیاز داشتهاند، در نظر گرفته است. این کتاب از حیث فراوانی و تنوع مواد و مطالب و روانی بیان تقریباً در همهٔ آثار ریاضی سدههای میانه یگانه است.»
از زندگی و سرگذشت غیاثالدین جمشید کاشانی تاکنون دو فیلم و سریال ساخته شده است.
برگرفته از ویکیپدیا
حکیم غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور)[۲] که به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری[۳] هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بودهاست؛[۴] ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد[۵] رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
![]() | |
نام اصلی | غیاثالدین ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری |
---|---|
تولد | ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی، ۱۸ مه ۱۰۴۸ میلادی نیشابور |
مرگ | ۵۱۰ خورشیدی، ۱۱۳۱ میلادی نیشابور و حیره (نیشابور) |
مدفن | قبرستان حیره آرامگاه خیام ۲۰٫۲″ ۴۹′ ۵۸°شرقی ۵۷٫۲۱″ ۹′ ۳۶°شمالی / ۵۸٫۸۲۲۲۷۸غرب ۳۶٫۱۶۵۸۹۱۷جنوب |
در زمان حکومت | دوره سلجوقی، سلطان سنجر، ملکشاه سلجوقی |
اتفاقات مهم | سقوط دولت آل بویه، قیام دولتِ سلجوقی، جنگهای صلیبی، ظهور باطنیان |
نام(های) دیگر | خیامی، خیام نیشابوری، خیامی النیسابوری[۱] |
لقب | حکیم، حجةالحق، امام عصر، جانشین ابنسینا |
کتابها | رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس، رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب)، القول علی اجناس التی بالاربعاء(موسیقی) |
مقالهها | رساله در جبر |
دیوان اشعار | رباعیات خیام |
فرزندان | نوه او :شاهپور نیشابوری |
شاگرد | ابن سینا، امام موفق نیشابوری |
علت شهرت | تدوین تقویم جلالی، رباعیات، استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک، مثلث خیام-پاسکال، چهارضلعی خیام-ساکری |
تأثیرگذاشته بر | صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست. |
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶ - ۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست.[۶] ابداع نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.[نیازمند منبع]
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند.[۷][۴] [۸] هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار بعید مینماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستارهشناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.[نیازمند منبع]
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادلههای درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله[۹] و از آنجاکه با نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلالالدین ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت.[۱۰] در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس[۱۱] *را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها را شرح میدهد. همچنین گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملکشاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان نمودهاست.[۱۲] پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو[۱۳] *که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست.[۱۴] غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.[۱۵]
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷-۵۲۰ هجری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکرهنویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشتهاند، اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بودهاست .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست.[۱۶]
در زمان خیام فرقههای مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاستنامهٔ خواجه نظامالملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:
در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد میکنند.[۱۷]
حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم، به طور قطع در حکمت و نجوم بیهمتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره.[۱۸]
افسانههایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانهها از این قرار است که خیام میخواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:
ابریق می مرا شکستی، ربی | بر من در عیش را ببستی، ربی | |
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی | خاکم به دهن مگر که مستی، ربی |
پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو! | آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو! | |
من بد کنم و تو بد مکافات دهی | پس فرق میان من و تو چیست بگو! |
و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانهها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.[۱۹]
در افسانهای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسهای میگذشتند. عدهای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره)را به داخل مدرسه میبردند و بیرون میآمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا میکرد و هیچ کس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟
خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود ( اشاره به نظریهٔ تناسخ) و میترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:
ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته | نامت ز میان مردمان گم گشته | |
ناخن همه جمع آمده و سم گشته | ریشت ز عقب در آمده دم گشته |
و چون متوجه شد که من او را شناختهام، تن به درون مدرسه رفتن در داد.[۲۰]
بنا به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظامالملک به سه یار دبستانی معروف بودهاند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقهٔ اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظامالملک سیاستمداری بزرگ شد و خیام شاعر و متفکری گوشهگیر که در آثارش اندیشههای بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.[۲۱]
برپایه داستان سه یار دبستانی این سه در زمان کودکی با هم قرار گذاشتند که هر کدام اگر به جایگاهی رسید آن دو دیگر را یاری رساند. هنگامی که نظامالملک به وزیری سلجوقیان رسید به خیام فرمانروایی بر نیشابور و گرداگرد آن سامان را پیشنهاد کرد، ولی خیام گفت که سودای ولایتداری ندارد. پس نظامالملک دههزار دینار مقرری برای او تعیین کرد تا در نیشابور به او پرداخت کنند.[۲۲]
چنان که فروغی در مقدمهٔ تصحیحش از خیام اشاره کردهاست این داستان سند معتبری ندارد و تازه اگر راست باشد حسن صباح و خیام هر دو باید بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشند که بسیار بعید است. به علاوه هیچ یک از معاصران خیام هم به این داستان اشاره نکرده است.[۲۳]
س. ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سدههای ۱۱ و ۱۲ و شاید هم بتوان گفت در تمام سدههای میانه حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش عمدهای داشتهاست.»[۲۴]
پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرقزمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بودهاست. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضیدانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبودهاست،[۲۵] میتوان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد.[۲۶] قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن همدوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد.[۲۷] با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین مینویسد:
« | خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آوردهاست، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است. | » |
او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطیای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»[۲۸]. ___ گفته: «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمیتوان عموماً با تبدیل به معادلههای درجهٔ دوم حل کرد، اما میتوان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»[۱۴] ___ گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست.»[۱۴] همچنین ___ گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست.»[۱۴].
یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد.[۲۹] به نظر میرسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لایدن در هلند قرار دارد.[۳۰] «در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساویالساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجهبودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»[۳۱]
درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژهای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کردهاست و ادعا میکند قواعدی برای بسط دوجملهای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دستآوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جملهای (بینوم نیوتن) است که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جملهایها «دو جملهای خیام-نیوتن» نامیده میشوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم مثلث خیام-پاسکال را شکل میدهد که بیانگر رابطه ای بین این ضرایب است.
به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شدهاست.[۳۲] روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبانها آن را به نام مثلث پاسکال میشناسند که البته خدشهای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.[۳۳]
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود.
خیام در مقام ریاضیدان و ستاره شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده میکند. او معادلات درجه دوم را از روشهای هندسی اصول اقلیدس حل میکند و سپس نشان میدهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مقاطع مخروطی با هم قابل حل هستند.[۳۴] برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر [۳۵]* را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.»[۳۶] مسلم است که خیام در رسالههایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشتهاست و جواب صفر را نیز در نظر نمیگرفته است.[۳۷].
خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداختهاست و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایههای بینیمپرده، با نیمپردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح میدهد.[۱۴]
خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بیخبر بودند.[۳۸] معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند.[۳۹] صادق هدایت در این باره میگوید.
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده [است.] [۴۰]
قدیمیترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شدهاست، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شدهاست. کتاب دیگر مرصادالعباد نجمالدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شدهاست[۴۱] نجمالدین صوفی متعصبی بوده که از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکردهاست.[۴۲] کتابهای قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمدهاست و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفتهاند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند:[۴۳]* تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شدهاست و همچنین مجموعهای تذکرهمانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.[۴۴]*
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست میآید.[۴۵] این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان میدهد. با کمک این رباعیها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست.[۴۶] وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبودهاست بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست[۴۷]
شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسیاست که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آوردهآست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.[۴۸]
تا پیش از تصحیحات علمی مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعههایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.»[۴۹]. بیمبالاتی نسخهنویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخههای خطی دیده میشود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را بهعمد تغییر دادهاند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند.[۵۰] هدایت حتی میگوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس میخوارگی کردهاست و رباعیای گفتهاست از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت دادهاست.[۵۱]. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سرودهاند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمدهاست.[۵۲].
نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصلتر و علمیتر و با مقدمهای طولانی با نام ترانههای خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانستهاند.[۵۳]
احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانهها روایت: احمد شاملو ارائه دادهاست.
هرگز دل من ز علم محروم نشد | کم ماند ز اسرار که معلوم نشد | |
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز | معلومم شد که هیچ معلوم نشد |
کتاب دایره سپهر, ناشر: چشمه-سال چاپ: 1385 نویسنده :جاوید مقدس صدقیانی. جهانبینی علمی و رساله سلسله ترتیب خیام به همراه متن کامل و تصحیح شده رباعیات خیام.این کتاب مشتمل است بر: متن کامل و تصحیح شدهی رباعیات خیام، استخراج رباعیاتی که به شاعران دیگر نسبت داده میشود. اما در دیوان اشعار خیام به دفعات آمده، مطالبی با نام حکیم عمرخیام به روایت متون کهن، متن کامل اشعار عربی خیام، رسالهی سلسلهی ترتیب، و همچنین ترجمهی رسالهی وجود ابن سینا توسط خیام و.... است که نگارنده کوشیده ضمن پیرایش مطالب چهرهای واقعی از خیام نشان دهد
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام
صادق هدایت در ترانههای خیام دستهبندی کلیای از مضامین رباعیات خیام ارائه میدهد و ذیل هر یک از عناوین رباعیهای مرتبط با موضوع را میآورد:
صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار میآید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمیرسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کردهاست و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن میشود. اما خیام این پرده پوشی را ندارد.[۶۲] برای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت با ترس سخن میگوید:
باغ فردوس لطیف است و لیکن زینهار | تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت |
اما خیام بدون پردهپوشی میگوید:
گویند بهشت و حور عین خواهد بود | آنجا میناب و انگبین خواهد بود | |
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟ | چون عاقبت کار چنین خواهد بود |
موریس بوشور از کسانی است که کاملاً تحت تاثیر افکار خیام در آمده و نمایشنامهٔ رویای خیام هماهنگی فکری او را با شاعر ایرانی به خوبی نشان می دهد. همچنین ارمان رنو و آندره ژید هم از او مایه گرفته اند .[۶۳] دو کامارگو شاعر اسپانیایی نیز افکار خیام را در قالب شعر نو ریخت و متن اسپانیایی آنها را در سراسرآمریکای لاتین و متن فرانسوی را در اروپا رواج داد.[۶۴] دیگر از کسانی که از خیام الهام گرفته اند و یا به تمجید او پرداختند عبارتند از:«آندره ژید»، «ژان لاهور»، «شارل گرولو»، «ژان مارک برنارد» و «شاپلن».[۶۵]
خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تالیف کردهاست.
او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شدهاست. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانههای لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد .[۱۵]
در جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شدهاست. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را میتوان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله ادوارد فیتزجرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمهشده به وسیله فیتزجرالد را سروده خیام نمیدانند و این خود سبب تفاوتهایی در شناخت خیام در نگاه ایرانیها و غربیها شدهاست. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی. اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کردهاست.[۶۷]
در سال ۱۸۷۵«گارسن دوتاسی» خاورشناس معروف فرانسوی تعداد ۱۰ رباعی از خیام را به فرانسه برده بود ولی ۱۰ سال بعد کنسول فرانسه که زبان فارسی را خوب میدانست ولی به فلسفه و اندیشه و اعتقاد خیام آگاهی نداشت خیام را یک «صوفی» معرفی کرد و تعداد زیادی از رباعیات خیام و منسوب بدو را به فرانسه برد. همین بی خبری از فکر خیام موجب شد که تئوفیل گوتیه او را شاعری رند حساب کند. نظر گوتیه نسبت به خیام و شرح و تفصیل اشعارش موجب شد که فرانسویان نسبت به این شاعر ایرانی علاقهٔ زیادی نشان دهند.[۶۸]
ولادیمیر پوتین، مارتین لوتر کینگ و آبراهام لینکن همیشه قبل از خواب رباعیات خیام میخواندند یا میخوانند[۶۹][نیاز به یادکرد منبع معتبرتر]
برگرفته از ویکیپدیا